Quantcast
Channel: ::یک فنجان چای (بهزاد منفرد):: - داستان
Browsing latest articles
Browse All 14 View Live

معجزه دنیا

عشقراهبی از هیاکو جو پرسید معجزه اسانترین حادثه دنیا کدام است؟هیاکو جو گفت :این است که من اینجا تنهای تنها نشسته ام

View Article



در دام زندگی!

روزی با پرهای  شبیه پروانه بر دشت سیاه گلها پرواز می کردم گرچه زیبائی پر های پروانه را نداشتم اما پرواز را از زندگی آموخته بودم در بین راه با سخره ها ، درختان پیر ، گاهی هم عقرب های زندگی هم صحبت بودم!...

View Article

اقامت در خانه عشق (قسمت اول)

مردی وارد هتل شد  چمدانی در دست داشت ، آستین لباسش آبی بود اما کتش هم رنگ شلوارش بود مسئول مالی هتل خانمی بود نسبتا لاغر ،  عینکی به چشم داشت که قاب عینک با رنگ صورتش جور در نمی آمد . مردی دیگر آمد و...

View Article

اقامت در خانه عشق (قسمت دوم)

راه روی هتل مارپیچ بود و برخلاف اسناسنور که نیمی از راه را در آرامش امدم به سختی اتاق را پیدا کردم جلوی درب اتاق ایستادم و سعی کردم کارت  اتاق را به این دستگاه بکشم چندباری اینکارو کردم اما گویا کارت...

View Article

اقامت در خانه عشق ( قسمت سوم)

نیمکت پارک ملت در روز پائیز ، بارانی بود اون موقع من فقط ۱۸ سال سن داشتم از گذشته پوچ و ملال آورم چیزی به  خاطر نمی آوردم به خودم قول داده بودم که گذشته را با پاکن بنویسم سال های بی واسطه گذشته بودن و...

View Article


زندگی ساده است

زندگی ساده است ساده مثل رانندگی در نیو مکزیکو با جیپ کرایه ای،کنار دختری که آنقدر خوشگل است که هر وقت نگاهش می کنم ازسر تا پا مور مورم می شود. یک عالم برف بارید و مثل ساعت شنی همه جاده هائی که باید رد...

View Article

اقامت در خانه عشق ( قسمت چهارم)

از خواب بیدار شدم سرم سرخ شد بعد خیس بعدم لامپ از جا درآمد بیدار شدم ، اه من با کت شلوار نخوابیده بودم ! او...! آره خوابیده بودم سریع به سمت لابلی هتل دویدم قالیچه جاودلنه ایرانی که معلوم نبود برای...

View Article

اقامت در خانه عشق ( قسمت پنجم)

چشمانم را باز کردم هنوز روی همان مبل خوابم برده بود و دخترک در حال دیدن تابلو میکلانژ بود خوابهای عجیبی دیدم می دانم شما حتما خواندید ولی فقط چند دقیقه ای میهمان این خواب های من بودید من سالهاست با این...

View Article


اقامت در خانه عشق ( قسمت ششم)

باید با هم صادق باشیم هیچی جز صادق بودن ادم هارو به هم وصل نمی کنه راستش من دیگه پیر شدم زندگیمو کردم واسه همین سیگار برگ رو می کشم و رو صندلی چرخ دار تاب می خورم نگاه نکنید به موهای سر سیاهم این همه...

View Article


اقامت در خانه عشق ( قسمت هفتم)

هوای این اتاق خیلی سرده ولی انقدر سردم نیست که بخواهم پیراهن تنم کنم ! می بینید نوشتن کلمات به شکل ادبی درست مثل این می مونه که لباس تن یه آدمی کنید که بخواد  تو سرما بمیره! اصلا دوست ندارم به شکلی...

View Article

اقامت در خانه عشق (قسمت هشتم)

دیگه ماری جوانا هم جواب نمیده درست مثل کوکائین واسه همین ویسکی می خورم اما موقع داستان نوشتن موزیک گوش میدم . من تقریبا نیمی از زندگیمو خیره بودم به پرچم ایران هیچ وقت یه پرچم ثابت نداشتیم همش در حال...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

کتاب او تنها نیست

یک سال پیش قصد داشتم کتابی تحت عنوان او تنها نیست که شامل هفت داستان کوتاه بود به چاپ برسانم تا سه ماه پیش هم قصدم همین بود اما شرایط کشور و سانسور جملات تنها چیزیست که توانائی پذیرشش را نداشتم .اما با...

View Article

واقعیت معکوس

آنچه که امروز واقعیت می نامیمش روزی توهم فردی بود که متوهم می نامیدیمش.واقعیت معکوس91/1/1بهزاد منفردمقدمهکلماتی که در این کتاب کنار هم چیده شده و بعد هم تبدیل به جملاتی که با هر ورق زدن صفحه از تفکرات...

View Article


وقتی نمونده

زمان گذشتو دیدم صدتا خورشید و بعد شب شدم یه یکی که از هرچی دوست داره گذشته و شده یه خیال تو خالی . راستشو بخوای اصلا خوب نیستم اگه زندگی آلان خوبه من لیاقت خوبی و ندارم و دیگه نیستم .بهزاد منفرد

View Article
Browsing latest articles
Browse All 14 View Live




Latest Images